تک پارتی غمگین
لطفاً به ادامه ی مطالب برید
در زمانی که باد سرد از آمدن زمستان خبر می داد شاهزاده برای دفاع از خدمتکار شخصی شاهدخت که به دنبال او نیز آمده است مبارزه میکرد شاهدخت از طریق خدمتکارش که محل رستگاران را پیدا کرده بود در این هنگام که شاهدخت هر لحظه که به مخفیگاه رستگاران نزدیک میشود مبارزه سخت تر میشود و وقتی شاهدخت رسید بدن بی جان عرق در خون شاهزاده را دید کشور بدون ولیعهد سقوط میکرد در این لحظه خدمتکاراش از پشت درخت بیرون آمد و گفت شاهزاده توسط برادرش زخمی شده برادرش با سمی که فقط میتوان دو روز با او زنده ماند او را مسموم کرده است و حالا ضربان شاهزاده نمیزد او مرده بود شاهدخت وقتی فهمید این اتفاق افتاده است شاهزاده در کنار او نیست قسم خورد انتقام آن را از برادرش بگیرد در زمان دفن شاهزاده کشور دیگر ولیعهد نداشت و داشت سقوط میکرد در آن زمان رستگاران که هنوز هم به کشتن شاهزاده راضی نبودند شمشیر های خود را از کلاف بیرون آوردند و همه را کشتند از جمله شاه ،ملکه ،شاهدخت اول، شاهدخت دوم ،ولیعهد کشور همسایه و کسانی که در مراسم دفن حاضر بودند
______________________________________________خوب امیدوارم خوشتون اومده باشه